شاعر : رحمان نوازنی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل
صورت خیس خودش را طرف چاه گرفتآسمان تیره شد ازبس که دل ماه گرفت برسرسفـره کمی درد دل خود را گفتیک نفـس گـفت؛ ولی آیـنه را آه گـرفت
راه افـتـاد مـسیـحـاکـه نـفـستـازه کـنـدزیرسنـگـیـنـی گـامش نـفـسراه گرفت خـانـه آوارشـد وروی قـدمهـاش افـتـاد اشک هی آمد و تا پـای قـدمگـاه گـرفت سـمـت در رفـت ولی دربه تـقـلّا افـتـادوازاین حادثه یک فرصت کوتاه گرفت درب بسته شد و قلاب به پهلوش گرفتروضهایشد که دلحضرت درگاه گرفت بازهم روضۀ دیوارودرویکمادر... باز با دخـتـر خود ذکر"وا اُمّـاه" گرفت لحـظهای بر در این خـانه به زانو افـتاد "اشکِ برفاطمه"را توشۀ این راه گرفت وقـت رفتن شده بود و سحرش آمده بودپا شد و جلوۀ "یا فالـق الاصباح" گرفت رفتمعشوق خودش را بکشد درآغوشرفت و وقتی که تنش حالت دلخواه گرفت بوسهای زدبه سرش تیغ وتنش آتش شد آتـشی که به دل سنـگ وپرکـاه گـرفت مثل زهرا به زمین خوردوبه سجده افتادآنچنان که دل محراب ودل ماه گرفت آه یک دست برآن فرق شکسته کهگذاشتخم شد و دست به پهلوش به ناگاه گرفت پا شد و رو به مدینه شد و با فاطمه گفتعـاقـبت حـاجـت خـود را اسدالله گرفت